Communicate with the World

یک شنبه 6 / 2 / 1392
ن : رامین شیخ زاده

معنی کلمه OKچیست؟ و از کجا آمده است؟

آیا تا بحال درباره کلمه okتحقیق کرده اید و آیا میدانید عبارت okاز کجا وارد زبان انگلیسی شده است؟ و یا معنی ok چیست؟

 4 نظریه مختلف وجود داره: 

روایت اول:

از جنگ های قدیمی شرع شد:

آیا میدانستید که: در زمان جنگهای باستانی هنگامیکه سپاهیان بدون تلفات از جنگ بر میگشته اند پلاکاردی حمل میکردند که روی آن نوشته بود:

"0 Killed".
From here we get the expression "O.K." which means all is good.

)تعداد تلفات( 0.Killed.)ریشهOKاز این اصطلاح است. 

روایت دوم:  

  از یک شوخی شروع شد:

روزنامه‌های آمریکایی در اواخر دهه ۱۸۳۰ به شکل تمسخرآمیزی کاری راشروع کرده بودند و مخفف‌های مثلا جالب را چاپ می‌کردند و یک مقاله‌نویس در روزنامه «بوستون مورنینگ پست» هم به عنوان یکی از این شوخی‌ها، مخففی ساخت به شکل«o.k.».

وی برای ساخت این مخفف، شکلی نادرست از کلمه«all correct» (تماما صحیح) را به صورت « oll kerrekt» در نظر گرفت و دو حرف اول آن را به صورت«o.k.» مخفف کرد. 

زمانی از این شوخی نگذشته بود که دشمنان اندرو جکسون، هفتمین رئیس‌جمهور ایالات متحده شایعه‌ای به‌راه انداختند که این رئیس‌جمهور، سواد درست خواندن و نوشتن ندارد و به عنوان شاهد این مدعا گفتند که وی اگر سواد داشت اجازه نمی‌داد کلمات غلطی مانند «اوکی» در رسانه‌های کشور چاپ شود. 

همین، آغاز شهرت و رواج اوکی بود. چیزی نگذشت که متصدی‌های تلگراف قرار گذاشتند تا برای اعلام وضعیت رفع خطر یا همان وضعیت عادی، از O.K.استفاده کنند و پس از آن دیگر کسی نتوانست جلوی رواج روزافزون آن را بگیرد.

مطلب ادامه دارد ....

 



:: برچسب‌ها: OK, O, K , اوکی, اُکی, آموزش زبان انگلیسی, زبان انگلیسی, زبان, انگلیسی,


سه شنبه 25 / 1 / 1392
ن : رامین شیخ زاده

Food IDIOMS

apple of her/his eye

MEANING: someone or something that one likes a lot

EXAMPLE:

The little girl is the apple of her grandfather’s eye.

bad egg

MEANING: a bad person, bum

EXAMPLE:

That man is a bad egg so you should try and avoid him if you can.

big cheese

MEANING: an important person, a leader

EXAMPLE:

He is a big cheese in his company so you should be very nice to him.

bread and butter

MEANING: basic needs of life (food,shelter,clothing)

EXAMPLE:

The voters are worried about bread and butter issues like jobs and taxes.

bring home the bacon

MEANING: earn your family’s living

EXAMPLE:

Recently he has been working very hard trying to bring home the bacon. He has no time to do anything else.




سه شنبه 20 / 12 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

معنی سین های هفت سین

عید باستانی نوروز بر شما بازدید کننده عزیز مبارک باد

اولین سین : سنجد
سنجد نماد سنجیده عمل کردن است . سنجد را براین باور بر سفره میگذارند که هرکس با خویشتن عهدکند که درآغاز سال هرکاری را سنجیده انجام دهد . سنجد نشانه گرایش به عقل است . اح­ترام به تفکر و ترویج و خردمندی . اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود پس عقلانیت را ارج مینهیم و خردمندی را بزرگ .

دومین سین : سیب
دومین سینی که برسفره مینهند سیب است که نماد سلامتی میباشد .

سومین سین : سبزه
سبزه پس از سنجد و سیب بر سفره گذاشته میشود که نشانه خرّمی وشادابی وخوش اخلاقی است . سبزی با خود شادابی نیکویی و زندگی را بهمراه می آورد . من با خویشتن عهد میکنم که دراین سال شاد و خوش خلق وخوش اخلاق باشم . رنگ سبز ارتعاش افکار ما را موزون نگه میدارد و به ما آرامش میدهد .

چهارمین سین : سمنو
سمنو مظهر صبر و مقاومت وعضو عدالت و قدرت است .

پنجمین سین : سیر
سیر به نشانه دست نگه داشتن از تجاوز به سفره هفت سین راه یافته تا پای را از گلیم خویش بیرون ننهیم . سیر نماد مناعت طبع است یعنی انسان باید همواره با قناعت برجهان بنگرد که انسان قانع از نفس کری­ش برتر از انسان قانع به دارندگی ثروت است . پس سیر که نشانه قناعت و یادآور امتناع از تجاوز است را برسرسفره مینهیم تا انسانی عاقل سالم شاداب قوی و قانع باشیم . سیر چشمی و چشم سیری از بزرگترین صفات انسان برتر میباشد .

ششمین سین : سرکه
سرکه نماد پذیرش ناملایمات و نماد رضا و تسلیم است . واقف براین نکته هستیم که زندگی پیوسته توام با رنج و مشقت و زح­مت است و هیچ انسان متعهد و بامسئولیتی نیست که بدون دغدغه بتواند به زندگی ادامه دهد . خداوند زمین وآسمان و انسان را آسوده و بی غم نیافرید و سرکه گویای نکته ایست از تسلیم دربرابر رخدادهای ناگوار زندگی .

و هفتمین سین : سماق
آخرین سین سفره هفت سین سماق است . سماق نماد صبر و بردباری و تحمل دیگران است . صبر به انسان میاموزد که درگذر زندگی خستگی را بایدخسته کند وکام را بیابد .




شنبه 1 / 12 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

نغزستان

 

نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم.

به شخصیت خود بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید. زیرا شخصیت شما جوهر وجود شماست و آبرویتان تصورات دیگران نسبت به شما است.

باران که میبارد همه پرنده ها به دنبال سرپناهند، اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند. این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند.

گورستان ها پر از افرادی است که روزی گمان می کردن که چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد.

یک شمع روشن می تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره ای از نورش کاسته نشود.

مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است.

تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان. “وین دایر

یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز میشود, طولانی ترین سفرها با اولین قدم. (لائوتسه)

در مسابقه بین شیر و آهو، بسیاری از آهوها برنده می شوند. چون شیر برای غذا می دود و آهو برای زندگی. پس: ” هدف مهم تر از نیاز است

اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن!

 

کسانی که پشت سرتان حرف می زنند ، دقیقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان!

اگر موفق شدید به کسی خیانت کنید،آن شخص را احمق فرض نکنید. بلکه بدانید او خیلی بیشتر از آنچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده است

 




شنبه 10 / 11 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

پانزده واقعیت درباره شما!!!

 

من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:

1.الان توی اینترنتی
2. الان توی وبلاگ منی
3. یک انسان هستی
4.الان داری مطلب منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ
7.الان داری امتحان میکنی
8.الان خنده ات گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام
10. الان چک کردی ببینی واقعا جا انداختم عدد 6 رو یا نه
11. الان باز خندیدی
12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم
13. الان چک کردی ببینی کدومه
14. پیداش نکردی و داری دوباره میخندی
15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم عدد 1 بود که 8 بار تا الان نوشتم

 




چهار شنبه 9 / 11 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

شعر یک کودک آفریقایی

When I born, I black
When I grow up, I black
When I go in
Sun, I black
When I scared, I black
When I sick, I black
And when I die, I still black

And you white fellow
When you born, you
pink

When you grow up, you white

When you go in sun, you red

When you cold, you blue

When you scared, you yellow

When you sick, you green

And when you die, you grey

And you calling me colored?!

 




چهار شنبه 9 / 11 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

Using Few / Little in English

We use a few and a little to mean "not very much" or "not very many". Whether you use a few or a little depends on what type of noun you are describing.

For example, "A few people came to the party." We use a few with plural, countable nouns.

"There's a little coffee left, if you would like some." We use a little with uncountable nouns.

We can also use few and little (without "a") for a more negative meaning. For example, "there's little point in calling" (= there's not much point calling).

"Few people understand" (not many people understand), compared to "a few people understand" (some people understand).

In spoken English, we can also say not many, or only a few to mean "few" and "only a little" or "not much" to mean "little".

When we make comparisons, we use fewer for plural nouns and less for uncountable nouns.
For example, "There are fewer people here than last year" or "he drinks less coffee than I do".

 




جمعه 27 / 10 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

BLIND GIRL STORY

Blind girl
********
There was a blind girl who hated herself just because she was blind. She hated everyone, except her loving boyfriend. He was always there for her. She said that if she could only see the world, she would marry her boyfriend.
One day, someone donated a pair of eyes to her and then she could see everything, including her boyfriend. Her boyfriend asked her, “now that you can
see the world, will you marry me?”
The girl was shocked when she saw that her boyfriend was blind too, and refused to marry him. Her boyfriend walked away in tears, and later wrote a letter to her saying:
“Just take care of my eyes dear.”
________________________________________
This is how human brain changes when the status changed. Only few remember what life was before, and who’s always been there even in the most painful situations.




جمعه 27 / 10 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

Why He Was Late

Peter was eight and a half years old, and he went to a school near his house. He always went there and came home on foot, and he usually got back on time, but last Friday he came home from school late. His mother was in the kitchen, and she saw him and said to him, "Why are you late today, Peter

"My teacher was angry and sent me to the headmaster after our lessons," Peter answered

?""To the headmaster?" his mother said. "Why did she send you to him

"Because she asked a question in the class; Peter said, "and none of the children gave her the answer except me."

His mother was angry. "But why did the teacher send you to the headmaster then? Why didn"t she send all the other stupid children?" she asked Peter

."Because her question was, "Who put glue on my chair?" Peter said




پنج شنبه 16 / 9 / 1391
ن : رامین شیخ زاده

Using qualifying expressions

Using qualifying expressions

You can vary the strength of the comparison by using "qualifying" expressions.

1. Comparing two things

You can use "a lot", "much", "a little", "slightly" and "far" before "more / less than":

"She's a lot more intelligent than him."
"This car is much faster than the other one."
"They are much less wealthy than they used to be."
"He's a little taller than his sister."
"She's slightly less interested in football than him.
"We are far more involved in charity than they are."

When you use these qualifying expressions in English, remember the rules about using -er. If the adjective is one syllable, or ends in -y, add -er:

"He's far taller than her." (NOT "He's far more taller…")
"I'm much lazier than you!"

When the adjective is two syllables and more, you need either "more" or "less":

"He's a little more prepared for the exam than she is." (NOT "He's a little prepareder…")

2. Saying how two things are similar

You can use "almost as … as", "not quite as … as", "(not) nearly as … as", "nowhere near as … as", "twice as … as" and "half as … as" to change the extent of the similarity.

"She's almost as good as you!"
"He's not quite as confident as Susie."
"I'm not nearly as intelligent as her!"
"This painting is nowhere near as famous as the first."
"She's twice as old as him!
"He's half as interesting as you!"





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان English Teaching و آدرس bmenglish.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.